Skip to main content

شعر در مورد گذر عمر ، شعر در مورد گذر عمر و جوانی از مولانا و سهراب سپهری

شعر در مورد گذر عمر

شعر در مورد گذر عمر ، شعر در مورد گذر عمر و جوانی از مولانا و سهراب سپهری
شعر در مورد گذر عمر ، شعر در مورد گذر عمر و جوانی از مولانا و سهراب سپهری همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد گذر عمر

ما نقش دلپذیر ورق‌های ساده‌ایم
چون داغ لاله از جگر درد زاده‌ایم
با سینه گشاده در آماجگاه خاک
بی‌اضطراب همچو هدف ایستاده‌ایم
بر دوستان رفته چه افسوس می‌خوریم؟
با خود اگر قرار اقامت نداده‌ایم
پوشیده نیست خرده راز فلک ز ما
چون صبح ما دوبار درین نشاه زاده‌ایم
چون غنچه در ریاض جهان، برگ عیش ما
اوراق هستی است که بر باد داده‌ایم
ای زلف یار، این‌همه گردنکشی چرا؟
آخر تو هم فتاده و ما هم فتاده‌ایم
صائب زبان شکوه نداریم همچو خار
چون غنچه دست بر دل پر خون نهاده‌ایم
صائب تبریزی
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد گذر عمر انسان

ز دست ،گوهر پرقیمت جوانی رفت
چو برق ،فرصت کوتاه زندگانی رفت
بهار عمر که هنگام دانش اندوزیست
پی هوا و هوسهای نوجوانی رفت

شعر در مورد گذر عمر و پیری

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمع‌ها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل ز گلستان شما نیز بگذرد
آبیست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد
سیف فرغانی
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد گذر عمر و زمان

گر عمر من از شصت فزون شد،شده باشد
ور طالع فرخنده زبون شد،شده باشد
این جان که به تنگ آمده است از قفس تن
روزی اگر از سینه برون شد،شده باشد
⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد گذر عمر

گر بدین صورت، که هستی، صرف خواهد شد جوانی
راستی بر باد خواهی داد نقد زندگانی
راه دشوارست و منزل دور و دزدان در کمین‌گه
گوش کن: تا درنبازی مایه بازارگانی
کرده‌ای با خود حساب آنکه: چون مالم فزون شد
در مراد دل بمانم شاد و آخر هم نمانی
این رباطی در ره سیلست و ما در وی مسافر
برگذار سیل‌ها منزل مساز، ای کاروانی
هرکه در دنیا به رنج آمد، ز بهر راحت تن
زندگانی می‌دهد بر باد بهر زندگانی
جاودان کس را نشان باقی نخواهد ماند هرگز
جهد آن کن تا: مگر نامت بماند جاودانی
ای مسافر، چون به ملک و منزل خود بازگردی
گفته‌های اوحدی می‌بر ز بهر ارمغانی
اوحدی مراغه‌ای

شعری در مورد گذر عمر

جهد کن جهد که وقت من و تو در گذر است
سعی کن سعی که این عمر بسی مختصر است
عیش و راحت طلبیدن ز جهان بی خبریست
هـــر کـــه بینی در آن جا کنــــد و محتضر است
⇔⇔⇔⇔

شعر درباره گذر عمر

خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
⇔⇔⇔⇔

شعری درباره گذر عمر

نشاطی پیش ازین بود آن قدم رفت
غروری کز جوانی بود هم رفت
حدیث کودکی و خودپرستی
رها کن کان خیالی بود و مستی
چو عمر از سی گذشت یا خود از بیست
نمی‌شاید دگر چون غافلان زیست
نشاط عمر باشد تا چهل سال
چهل ساله فرو ریزد پر و بال
پس از پنجه نباشد تندرستی
بصر کندی پذیرد پای سستی

شعر کوتاه در مورد گذر عمر

گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه سودای جهان
عمرست چنان کش گذرانی گذرد
⇔⇔⇔⇔

شعر زیبا در مورد گذر عمر

یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر زاستادی خود شاد شدیم
افسوس ندانیم که ما را چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم خیام
⇔⇔⇔⇔

شعری زیبا در مورد گذر عمر

سحرگه به راهی یکی پیر دیدم
سوی خاک خم گشته از ناتوانی
بگفتم: چه گم کرده‌ ای اندرین راه؟
بگفتا: جوانی، جوانی، جوانی
ملک الشعرا بهار

شعر درباره گذر عمر و جوانی

دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من…
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز…
⇔⇔⇔⇔

اشعار درباره گذر عمر

امسالم و پیرارم و پارم رد شد
از شهر جوانی ام قطارم رد شد
مانند زنی سبزه بهار عمرم
زنبیل به دست از کنارم رد شد
جلیل صفربیگی
⇔⇔⇔⇔

شعری کوتاه درباره گذر عمر

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت

شعر کوتاه درباره گذر عمر

خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیم
دیبا نتوان کردن ازین پشم که رشتیم
افسوس برین عمر گرانمایه که بگذشت
ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
چون مرغ برین کنگره تا کی بتوان خواند
یک روز نگه کن که برین کنگره خشتیم
سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان
یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم
سعدی
⇔⇔⇔⇔

شعری کوتاه در مورد گذر عمر

من که بینم گذر عمر در این اشک روان
هوس سایه بید و لب جو ، از چه کنم ؟
هر دم از رهگذری زنگ سفر می شنوم
تکیه بر عمر چنین بسته به مو ، از چه کنم

Comments

Popular posts from this blog

شعر در مورد قالی ، بافی کرمان و گل قالی و فرش دستباف تبریز از حافظ

شعر در مورد قالی شعر در مورد قالی ، بافی کرمان و گل قالی و فرش دستباف تبریز از حافظ همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد. نمی خواهم بجنگم می خواهم بازی دیگری کنم که در آن به جای جنگیدن همدیگر را در آغوش می فشارند و می توان غلتان بر قالیچه ئی خندید و می توان هم را بوسید ⇔ ⇔ ⇔⇔ ⇔ ⇔⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ شعر در مورد قالی بافی قدم که می‌زنی شعر از سر و کول شهر بالا می‌رود شهر را چه به شعر؟ قالیچه‌ها را هم بیخیال خطوط دست‌های مرا قدم بزن… بیشتر بخوانید : شعر در مورد رژیم غذایی ، شعر طنز در مورد چاقی و لاغری شعری در مورد قالی بافی و -اینک- سپیده دمی که شعله چراغ مرا در طاقچه بی‌رنگ می‌کند تا مرغکان بومی رنگ را در بوته‌های قالی از سکوت خواب برانگیزد، پنداری آفتابی است که به آشتی در خون من طالع می شود ⇔ ⇔ ⇔⇔ ⇔ ⇔⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ شعر درباره قالی بافی چیدنی ها کم نیست، من و تو کم چیدیم ...

شعر در مورد فراموشی ، متن و شعر کوتاه درباره رها شدن و فراموشی دوست و گذشته

شعر در مورد فراموشی شعر در مورد فراموشی ، متن و شعر کوتاه درباره رها شدن و فراموشی دوست و گذشته همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد. شعر در مورد فراموشی من عادت کرده ام هر صبح قبل از باز شدن چشم هایم دوستت داشته باشم و برایم مهم نباشد که تو در کجای این شهر شلوغ به فراموش کردنم مشغول هستی..! ⇔ ⇔ ⇔⇔ ⇔ ⇔⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ شعر در مورد فراموشی عشق مانده ام چگونه تو را فراموش کنم اگر تو را فراموش کنم باید سال‌هایی را نیز که با تو بوده ام فراموش کنم دریا را فراموش کنم و کافه های غروب را باران را اسب ها و جاده ها را باید دنیا را زندگی را و خودم را نیز فراموش کنم “تو” با همه چیز من  آمیخته ای   بیشتر بخوانید : شعر در مورد ساری ، شعر زیبا و کوتاه و حماسی مازندرانی درباره ساری شعر در مورد فراموشی دوست خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند   تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد من دهان باز نکردم که نرنجی از من مثل زخم...

تعبیر خواب ادویه جات ، معنی دیدن ادویه جات در خواب های ما چیست

  تعبیر خواب ادویه جات تعبیر خواب ادویه جات ، معنی دیدن ادویه جات در خواب های ما چیست همگی در سایت فال و خواب .امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم تعبیر خواب سایت است مورد توجه شما سروران گرامی قرار گیرد. همانطور که می دانید خواب یکی از نشانه های بزرگ خداوند است که می دانیم که خواب برادر مرگ است و بی شباهت به مرگ نیست.موقعی که می خوابیم روح از بدن ما جدا می شود و وقتی که می میریم هم روح از بدنمان جدا می شود. بیشتر بخوانید : تعبیر خواب سفید شدن چشم ، معنی دیدن سفید شدن چشم در خواب روح در خواب به آسمان می رود و به همین دلیل است که ما خواب می بینیم و گاهی رویای صادقه می بینیم.وقتی در قرآن می نگریم بارها کلمه خواب را می بینیم و این نشانه اهمیت خواب دارد. خواب در قرآن بنام حُلم آمده است و گاهی هم به صورت جمع آن یعنی احلام ، و گاهی منام و رویا.در احادیث به صورت رویا آمده است و از خواب های خوب بنام مبشرات نام برده شده است. تعبیر خواب ادویه جات لیلا برایت اگر در خواب دیدید که ادویه می خورید معنی خواب شما این است که در کارهای خود موفق می شوید. بیشتر بخوانید : تعبی...