Skip to main content

شعر در مورد قالی ، بافی کرمان و گل قالی و فرش دستباف تبریز از حافظ

شعر در مورد قالی

شعر در مورد قالی ، بافی کرمان و گل قالی و فرش دستباف تبریز از حافظ
شعر در مورد قالی ، بافی کرمان و گل قالی و فرش دستباف تبریز از حافظ همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
نمی خواهم بجنگم
می خواهم بازی دیگری کنم
که در آن
به جای جنگیدن
همدیگر را در آغوش می فشارند
و می توان غلتان
بر قالیچه ئی خندید
و می توان هم را بوسید
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد قالی بافی

قدم که می‌زنی
شعر از سر و کول شهر بالا می‌رود
شهر را چه به شعر؟
قالیچه‌ها را هم بیخیال
خطوط دست‌های مرا قدم بزن…

شعری در مورد قالی بافی

و -اینک- سپیده دمی که شعله چراغ مرا
در طاقچه بی‌رنگ می‌کند
تا مرغکان بومی رنگ را
در بوته‌های قالی از سکوت
خواب برانگیزد،
پنداری آفتابی است
که به آشتی
در خون من طالع می شود
⇔⇔⇔⇔

شعر درباره قالی بافی

چیدنی ها کم نیست، من و تو کم چیدیم
وقتِ گل دادنِ عشق، رویِ دار قالی
بی سبب حتی پرتابِ گلِ سرخی را ترسیدیم
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد قالی

روز قالی فشاندنست امروز
تا غبار از میان ما برود
ون مگس در سرای گرد آمد
خوان نباید نهاد تا برود
هر که ناخوانده آید از در قوم
نیک باشد که ناشتا برود

شعر در مورد قالی بافتن

در صفه عاشقان حضرت
از برهنگی فکنده قالی
پس یافته برترین مقامی
احسنت زهی مقام عالی
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد قالی کرمان

نسیم دامن او گر وزد گاه خرامیدن
سحر بی پرده گردد غنچه تصویر قالی را
خیالی از دهان او نشانم میدهد اما
همان حکم عدم باشد اثرهای خیالی را
⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد قالی

نزاکت آنقدر دارد
که در وقت خرامیدن
توان از پشت پایش دید
نقش روی قالی را

شعر در مورد گل قالی

اهل قالی چو سالکان می گوی
اهل حالی چو واصلان خاموش
مرد عشقی خموش باش و خراب
مرد عقلی فضول باش و به هوش
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد نقش قالی

جان ها واگشاده پر در غیب
بسته پیشش چو نقش قالی باد
بر یمین و یسار او دولت هم
جنوبی و هم شمالی باد
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد فرش

پیدا نشوی به قال زیرا
تو پیداتر ز قیل و قالی
از قال شود خیال پیدا
تو فوق توهم و خیالی

شعر در مورد فرش بافتن

نه آن داناست کز محراب و منبر
همی گوید گزافه قال قالی
اگر نادان بگیرد جای دانا
به هرحالی نباشد جز محالی
⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد فرش

لاف منعم بشنو و تن زن که آب و رنگ جاه
عالمی را بلبل گلهای قالی میکند
با همه واماندگی زین دشت و در باید گذشت
سایه گر پائی ندارد سینه مالی میکند
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد بافتن قالی

آتش افتد در بنای فقر و من از سوز دل
گر هوس را آبیار گلشن قالی کنم
ناامید طاقت پرواز تا کی زیستن
ناله بیکارست وقف بی پر و بالی کنم

شعر در مورد دار قالی

زبان بازی به شمع بی ادب بگذار در مجلس
به بزم حال چون آیی شمار نقش قالی کن
مکن تن پروری تا می توان دل را صفا دادن
چو اصحاب یمین تعمیر ایوان شمالی کن

Comments

Popular posts from this blog

کارهای روزمره ای که دندان هایتان را خراب می کند

کارهای روزمره ای که دندان هایتان را خراب می کند باشگاه خبرنگاران/ داشتن دندان هایی سالم نیازمند زمان و مراقبت صحیح و به موقع از آنها است. برخی افراد با انجام فعالیت هایی نامناسب، سلامت دندان های خود را به خطر می اندازند. از جمله رفتار های نامناسب در موضوع سلامتی دندان ها می توان به موارد زیر اشاره کرد: استفاده از دندان به عنوان ابزار اگر از دندان های خود برای باز کردن در بطری، برچسب های لباس یا باز کردن کیسه های پلاستیکی استفاده می کنید؛ فورا این کار را متوقف کنید. همچنین با دندان های خود یخ ها را نشکنید، زیرا این کار به سلامت دندان شما آسیب زیادی می زند. شکر شکر دشمن شماره یک دندان شماست و هر چه مدت بیشتری در دهان شما بماند توسط باکتری های تولید کننده اسید در دهان شما مصرف می شود. همچنین مینای دندان در اسید ها از بین می روند. نوشیدن زیاد قهوه به سلامت دندان هایتان آسیب می زند مانند سیگار و استعمال دخانیات قهوه نیز می تواند دندان شما را لکه دار کند. اضافه کردن شکر بیشتر و نوشیدن چند فنجان قهوه در روز می تواند دندان های شما را زرد کند. عادت کنید حتماً طی 30 د

شعر در مورد گذر عمر ، شعر در مورد گذر عمر و جوانی از مولانا و سهراب سپهری

شعر در مورد گذر عمر شعر در مورد گذر عمر ، شعر در مورد گذر عمر و جوانی از مولانا و سهراب سپهری همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد. شعر در مورد گذر عمر ما نقش دلپذیر ورق‌های ساده‌ایم چون داغ لاله از جگر درد زاده‌ایم با سینه گشاده در آماجگاه خاک بی‌اضطراب همچو هدف ایستاده‌ایم بر دوستان رفته چه افسوس می‌خوریم؟ با خود اگر قرار اقامت نداده‌ایم پوشیده نیست خرده راز فلک ز ما چون صبح ما دوبار درین نشاه زاده‌ایم چون غنچه در ریاض جهان، برگ عیش ما اوراق هستی است که بر باد داده‌ایم ای زلف یار، این‌همه گردنکشی چرا؟ آخر تو هم فتاده و ما هم فتاده‌ایم صائب زبان شکوه نداریم همچو خار چون غنچه دست بر دل پر خون نهاده‌ایم صائب تبریزی ⇔ ⇔⇔ ⇔ ⇔⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ ⇔ شعر در مورد گذر عمر انسان ز دست ،گوهر پرقیمت جوانی رفت چو برق ،فرصت کوتاه زندگانی رفت بهار عمر که هنگام دانش اندوزیست پی هوا و هوسهای نوجوانی رفت بیشتر بخوانید : شعر در مورد زبان